کد مطلب:129613 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

حماسه عاشورا
طـبـری می نویسد كه امام حسین (ع) یارانش را آماده ی جنگ كرد و نماز صبح را با آنان گزارد، همراهان وی سی و دو سوار و چهل پیاده بودند. زهیر بن قین را در میمنه و حبیب بن مظاهر را در میسره قرار داد و پرچم را به دست برادرش عباس بن علی (ع) سپرد. [1] .

خـیـمـه هـا را در پـشـت قرار دادند و از بیم آنكه مبادا دشمن از پشت حمله كند فرمود تا پشت خـیمه ها آتش افروختند. گوید: «در پشت خیمه ها گودالی بود. امام حسین (ع) مقداری هیزم آورد و سپس فرمود تا در ساعتی از شب آن گودال را كندند و به صورت خندق در آوردند. آنگاه چوب و هیزم ها را درون آن افكندند و گفتند: چون با ما به جنگ درآیند خندق را آتش ‍ مـی زنـیـم تـا نـتـوانـند از پشت به ما حمله كنند؛ و با آنان از یك سو بجنگیم. این كار را كردند و به حالشان سودمند افتاد.» [2] .


چنان كه طبری نیز می نویسد: «چون عمر سعد نماز صبح روز شنبه یا بنا به روایاتی جـمـعـه دهـم مـاه محرم را به جای آورد، با همراهانش بیرون آمد». نیز گوید: چون عمر سعد بـیـرون آمد، فرمانده جماعت اهل مدینه در آن روز عبداللّه بن زهیر بن سلیم ازدی، فرمانده جـمـاعـت مـذحج و اسد، عبدالرحمن بن ابی سبره ی حنفی، فرمانده جماعت ربیعه و كنده، قیس بن اشـعـث بـن قـیـس ‍ و فـرمـانـده تـمـیـم و هـمـدان، حـر بـن یـزیـد ریـاحـی بـود. ایـنان همه در قـتـل حـسـیـن (ع) شـركـت داشـتـنـد، مگر حر كه به حسین گروید و همراهش كشته شد. عمر، عـمـرو بـن حـجـاج زبـیـدی را در مـیـمـنـه و شـمـر بـن ذی الجـوشـن، شرحبیل بن اعور بن عمر بن معاویه - ضباب بن كلاب - را در میسره، قرار داد. عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی یربوعی را فرمانده ی پیادگان ساخت؛ و پرچم را به غلام خویش، زوید، داد.» [3] .



[1] مـرحـوم مقرّم گويد: «پرچم را به برادرش عباس داد؛ چونكه قمر بني هاشم را از ديـگـر همراهان براي اين كار شايسته تر و با غيرت تر ديد. عباس نسبت به آن حضرت از هـمـه مهربان تر بود، مردم را بيش از همه به سويش مي خواند، بيش از همه صله ي رحم مي كرد، از كساني كه به او پناهنده مي شدند بيش از ديگران حمايت مي كرد، در برابر نـيـزه هـا پـايـمـردتـر و از هـمـه آرام تـر و نـيـرومـنـدتـر بـود». (مقتل الحسين، مقرّم، ص 225).

[2] تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 317، ارشـاد 2، 95 بـا انـدكـي تـفـاوت و الكـامـل فـي التـاريخ، ج 3، ص 286. در اينجا ناگزير بايد اشاره كرد كه طبري اين رويـداد را از وقـايـع آغاز روز عاشورا مي داند. او از غلام عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري نـقـل مـي كـنـد كـه گـفت: همراه با آقايم بودم. چون مردم حاضر شدند به حسين (ع) حمله كـردنـد، فـرمـود تـا چـادري بـر پا كردند، آنگاه دستور داد مشك آوردند و درون كاسه اي بـزرگ يـا يك سيني، نرم كردند. حسين وارد آن چادر شد و خويش را با نوره پاكيزه ساخت. گـويـد: در آن هـنـگـام آقـايـم عـبـدالرحـمـن بـن عبدربه و برير بن خضير بر در چادر به يكديگر تنه مي زدند تا كدامشان پس ‍ از حسين نوره بكشد. برير با عبدالرحمن شوخي مي كرد؛ و او مي گفت تو را به خدا از ما در گذر كه حالا وقت شوخي نيست! برير گفت: بـه خـدا سـوگـنـد، خـويـشـانـم مـي دانـنـد كـه چـه در جـوانـي و چـه در پـيـري اهل شوخي نبوده ام، ولي اينك مرا مژده ديدار خداوند مي دهند و به خدا سوگند كه فاصله ي ميان ما و حور العين همين قدر است كه اينان به روي ما شمشير بكشند. من دوست دارم كه آنان هـر چـه زودتـر اين كار را انجام دهند! گويد: چون حسين (ع) فراغت يافت ما رفتيم و نوره كـشـيـديـم. گـويد: سپس حسين (ع) بر مركب خويش سوار شد و قرآني خواست و در برابر خويش نهاد. گويد: يارانش در برابر وي به سختي جنگيدند؛ و من چون ديدم كه همه ي آنان كشته شده اند، گريختم و آنها را ترك گفتم. (تاريخ الطبري، ج 3، ص 318؛ و ر.ك: الكامل في التاريخ، ج 3، ص ‍ 286؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 396 ـ 395 با اندكي تفاوت)

به دو نكته زير بايد توجه داشت: اول اينكه طبق پژوهش، طبري تنها كسي است كه اين روايت را نقل كرده و ديگران نيز از او گرفته اند، و دوم اين كه لازمه ي كشيدن نوره اين است كه پس از آن، از آب استفاده شود؛ و اين دلالت بر وجود آب فراوان در سپاه امام دارد. به طـوري كـه كـسـانـي بتوانند براي مثال، براي كشيدن نوره از آن استفاده كنند. اين خلاف نـقـل مشهور است كه در سپاه امام هيچ آب نبود؛ و چنان كه از برخي روايات استفاده مي شود از روز هشتم تا ظهر روز دهم، آب به اتمام رسيده بود.

[3] تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 317؛ و ر.ك: الارشـاد، ج 2، ص 95 و ر.ك: الكـامـل فـي التـاريـخ، ج 3، ص 286؛ الاخـبـار الطـوال، ص 256؛ عـيون الاخبار، ص 98. در برخي منابع به جاي «زويد»، «دريد» و در اخبار الطوال، زيد، غلام عمر بن سعد، آمده است.

خـالد مـحـمـد خـالد در كـتـاب «ابـنـاء الرسـول فـي كربلا»، ص 120 مي نويسد: شگفت اينجاست كه طبق نقل تاريخ، نخست به امامت فرمانده خود نماز صبح خواندند و بعد براي ارتـكـاب آن جـنـايـت عـازم گـشـتـند. آيا درست است كه آنان نماز گزاردند و در پايان نماز خـوانـنـد كـه «اللهـم صل علي محمد و آل محمد»! پس چه شد كه در پايان نماز، براي از ميان برداشتن امامان آل محمد شمشير كشيدند؟!.